نگار جونمنگار جونم، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

ثمره عشق مامان و بابا

مامان نگار هستم

تا آغاز ماه رمضان باز در انتظارم

سلام عزیز دل مامان قربونت برم خوبی؟ بازم این ماه برای مامان ناز کردی تا عزیزتر بشی و من بازم تا یک ماه دیگه منتظرت بمونم . میوه دل مامان و بابا نمیگی که ما گناه داریم و دلتنگتیم! عیبی نداره هر چه قدر دوست داری برای ما ناز کن ما همچنان با تمام وجود منتظر اومدنت میمونیم عزیزم. راستش باباجون این ماه خیلی به اومدنت امیدوار بود همش باهات حرف میزد و ذوق داشت دیروز که فهمید نیومدی یه کم دلش ازت گرفت خوب ولی زیاد بروز نداد، ولی من از چشماش خوندم که دلش گرفته منم خیلی دلم گرفت ولی خوب حتما  عزیزم خدا بازم صلاح ندونسته که این ماه هم بیای تو دل مامان آخه خدا خیلی مهربونه و بنده هاشو خیلی دوست داره و خودش بهتر از هر کس دیگری خیر و صلاحشونو میدون...
23 خرداد 1392

تولد مامان جون

نی نی گلم میدونی امروز چه روزیه؟امروز روز تولدمه یه حس عجیبی دارم نمیدونم چرا!شاید چون امسال من تو رو هم از خدا خواستم و فرقش با سال های قبل در اینه!نمیدونم الان کجایی؟ولی مامان جون بی صبرانه منتظرته و دلش برات تنگ شده امروز از صبح کلی پیامک تبریک دریافت کردم و الان منتظر یه پیامک از طرف خدا هستم که بهم تبریک بگه و بهم تو رو کادو بده.به هر حال حس و حال غریبی دارم و راضیم به رضای خدا. امیدوارم که انشاءلله خداتو رو به زودی به من و بابا جون هدیه کنه،به امید اون روز.   ...
27 فروردين 1392

آرزوی مامان

عزیزم امروز اومدم در مورد یکی از آرزوهای بزرگ مامان جونت باهات صحبت کنم. بزار اول از اینجا شروع کنم من و باباجونت در 30 بهمن 1388 زندگی مشترکمون رو زیر یک سقف شروع کردیم. و از اون روز تا حالا به لطف خدا زندگی قشنگ و عاشقانه ای رو با هم تجربه کردیم .بابا جون خیلی مهربون و دوست داشتنی هست و امیدوارم که خدا همیشه حافظ و نگهدارش باشه،خلاصه اینکه من و بابا جونت جزء یکی از خوشبخت ترین مامان و باباهای روی زمین هستیم.   اینارو گفتم تا بگم یکی از بزرگترین آرزوهای مامان جونت چی هست! آرزوی من اینه که وقتی که تو دنیا اومدی مثل باباجونت بشی قدرشناس و مهربون و با عاطفه،از همه مهمتر اینکه نیکی به پدر و مادر سر...
22 فروردين 1392

اولین درد و دل من و نی نی

نی نی گلم امروز اومدم تا قبل از اومدنت تو دل مامان برات یه وبلاگ درست کنم، تا بتونم انشاءلله بعد از اومدنت خاطراتتو داخلش ثبت کنم و یه دفترچه خاطرات برای خودت داشته باشی نمیدونم کی قرار هست که بیای تو دل مامان. اما یه حسی بهم میگه اون روز نزدیکه من و بابا جون برای اومدنت داریم ثانیه شماری میکنیم. از خدا میخوام که مارو زیاد منتظر نزاره خودت هم به خدا بگو که دوست داری زودتر بیای پیش ما. امروز ٢٠ فروردین سال ١٣٩٢ هست که من این وبلاگو برات درست کردم در ضمن ٧ روز دیگه هم تولد مامان جونت هست امیدوارم که هدیه تولدم تو باشی. دوستت دارم عزیزم و برای اومدنت لحظه شماری میکنم. ...
20 فروردين 1392
1